Alireza Ghorbani - Khane Abi - traduction des paroles en anglais

Paroles et traduction Alireza Ghorbani - Khane Abi




Khane Abi
Khane Abi
خانه ام آبی ست
My house is blue
دیوار روبرو تاریک و پشت سرم آبی
The wall in front is dark and behind me is blue
هر صبح وقتی یک چشم باز میکنم
Every morning when I open one eye
و چشم دیگرم در بالش خاکستری زیر سرم فرو رفته است
And my other eye is sunk into the gray pillow beneath my head
تنها تا فرصت طلوع خورشید رد قلم هایت را بر دیوار رو به رو میبینم
Only until the sunrise I can see the trail of your pens on the wall opposite
انگار با جزر و مد دریا روزهایی که دیوار آبی را رنگ میزدی زنده میشود
As if with the ebb and flow of the sea the days you painted the blue wall come alive
سر برمی گردانی
You turn your head
صورتت پر از نقطه های آبی و لبخند گوشه ی لبانت سرد است
Your face is full of blue dots and the smile on the corner of your lips is cold
وسط تابستان نزدیک غروب اتاق آبی خالی
In the middle of summer, near sunset, the blue room is empty
من رو به پنجره مقابل باد نشسته بودم
I was sitting facing the window facing the wind
تصویری خام از حضورت آنی بود و آن دیگر نبود
A raw image of your presence was there for a moment and then it was gone
گفتی نرفته ها را باید رفت
You said you had to leave the unvisited
خندیدمو با خود گفتم کدام نرفته ها
I laughed and said to myself, which unvisited
خواستم بگویم من که با تو تمام بودنم را رفته ام
I wanted to say that I have already left with you all my being
اما نگفتم
But I didn't
گفتی آخر در سکوتت حل میشوم
You said that in the end I will dissolve in your silence
تنها میروم تنها میشوم
I will go alone, I will be alone
ما که تنها نبودیم
We were not alone
تو بودی من دیوار آبی
There was me, you, and the blue wall
اما نگفتم
But I didn't say it
قلمویی که به دست داشتی چالاک به دیوار کشیدی
The brush in your hand briskly stroked the wall
خورده های رنگ به صورتت پاشید
Flecks of paint splashed on your face
بلند خندیدی گفتی
You laughed aloud and said
نگاه کن مثل همین رنگ ها به دیوار پاشیده میشوم
Look, like these same colors, I am splashed on the wall
باز هیچ نگفتم تنها نگاهت کردم
Again I said nothing, I only looked at you
تو مرا از بر بودی
You had memorized me
گفتی فرصت گفتن کم است و فرصت دیدن در خیال تا ابد
You said that there was little time to speak, but the time to see in imagination is eternal
قلمو از حرکت ماند
The brush stopped moving
رنگ آبی از دیوار سرازیر شد
Blue paint poured down the wall
چشمانت میدوید و رد رنگ را دنبال میکرد
Your eyes darted around, following the trail of paint
مثل من که رد چشمانت را روز ها دویده بودم
Like I had followed the trail of your eyes for days
ستاره ها روشن میشدن غروب طی میشد
The stars were coming out, the sunset was fading
رنگ زدن دیوار تمام میشد و
The painting of the wall was finishing and
تو در من شروع میشدی
You were beginning in me
تو در من شروع میشدی و در خودت تمام
You were beginning in me and ending in yourself
هر دو خسته بودیم از پنجره دریا را دیدی
We were both tired, we saw the sea from the window
چشمانت را بستی و پا به قاب در گذاشتی
You closed your eyes and stepped into the frame of the door
دلم تکانی خورد که نگذارم بروی
My heart jumped to stop you from leaving
اما هیچ نگفتم باز
But I said nothing again
گویی مرده بودم
As if I were dead
هجده سال است که مرده ام
I have been dead for eighteen years
من مرده ام
I am dead
دریا مرده است
The sea is dead
آسمان مرده
The sky is dead
قاب در پوسیده و مرده
The doorframe is rotten and dead
پلک هایم مرده
My eyelids are dead
دیوار اما هنوز آبیست
But the wall is still blue
آبی ژرف که تو را با خود برد
A deep blue that carried you away
بغض از زیر دستانت گلویم را میفشارد
A lump forms in my throat from under your hands
سکوت بر لب دوخته ام
I have sewn silence onto my lips
می اندیشم به حرف هایم که ناگفته ماند در خیال تا ابد
I think of the things I left unsaid in eternal imagination
چشمم را میبندم
I close my eyes
بالش خاکستری سرد است و خیس است و آبی
The gray pillow is cold and wet and blue





Writer(s): peyman khazeni, reza moosavi


Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.