Paroles et traduction Habib - Kherseh Kooki

Kherseh Kooki

ببار ای برف ، ببار ای برف سنگین بر مزارش
ببار ای برف ، ببار ای برف غمگین بر مزارش
به من می گفت برف رو دوست داره
به من می گفت اگه آروم بباره
به من میگفت این برف زمستون
همینکه آب شه ، اونوقت بهاره
ببار ای برف ، ببار ای برف سنگین بر مزارش
ببار ای برف ، ببار ای برف غمگین بر مزارش
به وقت بازی تو برف زمستون
صدای گامهاش وقتی میشد دور
پی او می دوویدم توی برفا
به من می گفت نرو لیزه زمین ها
به پوشان بستر پاکش یه پاکی
بگو با او که من با خرس کوکی
برای خنده هاش دلتنگ گشتیم
به دنبالش همه جاها رو گشتیم

Kherseh Kooki

Snow, darling, snow, fall gently on his grave
Snow, darling, snow, fall mournfully on his grave
He used to tell me how he loved the snow
He used to tell me if it fell gently
He used to tell me this winter snow
When it melts, is the beginning of spring
Snow, darling, snow, fall gently on his grave
Snow, darling, snow, fall mournfully on his grave
At the time of playing in the winter snow
The sound of his footsteps became distant
I would run after him in the snow
He would tell me to not slip
To cover his pure bed with purity
Tell him for me that I miss his teddy bear
We missed his laughter
We searched high and low for him