Paroles et traduction Moein - Roozegar

Roozegar

شب گذشت و تب گذشت و عمر رفته برنگشت
نو بهاری تازه آمد داغ لاله تازه گشت
نم نم باران غبارانه هوا را شسته بود
با نم شبنم پر پروانه ها آغشته بود
بر حریر خاطره دست توان سرنوشت
خاطرات تلخ و شیرین کنار غم نوشت
تا نوشت از راه رسیدم راه خود بی راهه دیدم
با همه بشکسته بالی سر به زیر پر کشیدم
ـــــ
افتاده در بندم من اسیرم من اسیرم من اسیر
وا مانده در راهم ای خدا دستم بگیر دستم بگیر
کُشتی توانم را روزگار ای روزگار ای روزگار
وا مانده در راهم ای خدا دستم بگیر دستم بگیر
دست فرمان طبیعت پشت من را با حقیقت
با همه نامهربانی میدهد برمن نصیحت

Passing Time

The night has passed and the fever has passed, and life gone by has not returned.
New spring has come again, the tulip's scar has been renewed.
The drizzle of rain had washed away the dust of the air,
The wings of butterflies were soaked with the wetness of the dew.
On the silk of memory, the powerful hand of fate
Wrote both the bittersweet memories and the sorrow.
When it wrote, I knew I had come, and I saw my way was without a path.
With all my broken wings, I flew low.
ـــــ
I am bound in captivity, I am imprisoned, I am imprisoned, I am imprisoned.
Left behind on my path, O God, take my hand, take my hand.
O, Time has destroyed my strength. O, Time, O, Time.
Left behind on my path, O God, take my hand, take my hand.
The guiding hand of nature, behind me with truth,
With all its unkindness, it gives me advice.