Paroles et traduction Sattar - Aroosak

Aroosak

می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت
کهنه ها رو تازه کرد از تو يک بهانه ساخت
با تو می شد که صدام همه جارو پر کنه
تا قيامت اسم ما قصه ها رو پر کنه!
اما خيلی دير دونستم تو فقط عروسکی
کور و کر بازيچه ی باد مثل يک بادبادکی
دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم
تو رو خيلی دير شناختم وقتی که تموم شدم!

نه يه دست رفيق دستام نه شريک غم بودی
واسه حس کردن دردام خيلی خيلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام تو رو از دور مي ديدم
تا رسيدم به تو افسوس به تباهی رسيدم
شهر بي عابر و خالی شهر تنهايی من بود
لحظه ی شناختن تو لحظه ی تموم شدن بود
مگه مي شه از عروسک شعر عاشقونه ساخت ؟
عاشق چيزی که نيست شد روی دريا خونه ساخت ؟!

Aroosak

I could have made a song about being with you
You made the old things new, made an excuse for it
With you, I could make my voice heard everywhere
Until the end of time, our name would fill the stories!
But I found out too late that you were just a doll
Blind and deaf, a plaything of the wind, like a kite
Giving my heart to a doll lost me in myself
I realized too late who you were, when I was finished!

You were not a friend, not a partner in sorrow
You were too little to feel my pain
In the city of my loneliness, I saw you from afar
When I reached you, alas, I was ruined
The city of empty streets and solitude was mine
The moment I met you was the moment I ended
Can you make a love poem out of a doll?
To build a house on the sea, for something that does not exist?!