Paroles et traduction Sattar - Arousak

Arousak

می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت
کهنه ها رو تازه کرد از تو یک بهانه ساخت
با تو می شد که صدام همه جارو پر کنه
تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه
اما خیلی دیر دونستم تو فقط عروسکی
کور و کر بازیچه ی باد مثل یک بادبادکی
دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم
تو رو خیلی دیر شناختم وقتی که تموم شدم
نه یه دست رفیق دستام نه شریک غم بودی
واسه حس کردن دردام خیلی خیلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام تو رو از دور می دیدم
تا رسیدم به تو افسوس به تباهی رسیدم
شهر بی عابر و خالی شهر تنهایی من بود
لحظه ی شناختن تو لحظه ی تموم شدن بود
مگه می شه از عروسک شعر عاشقونه ساخت
عاشق چیزی که نیست شد روی دریا خونه ساخت

Arousak

I could have made a world of songs from having you,
You made the old ones fresh, you made an excuse.
With you, my voice could fill the whole place,
Our name would fill the stories until the end of time.
But it's too late, I found out you're just a doll,
Blind and deaf, a plaything of the wind, like a kite.
Putting my heart into a doll made me lost in myself,
I knew you too late, when I was finished.
Not a single friend held my hand, nor a partner in my sorrow,
You were too little to feel my pain.
In the city of my loneliness, I saw you from afar,
Until I reached you, sadly, I met my doom.
The deserted and empty city was my lonely city,
The moment I knew you was the moment I ended.
Is it possible to make a love poem from a doll?
Building a house on the sea became a lover of nothing.