Paroles et traduction Shahin Najafi - Sodom
Добавлять перевод могут только зарегистрированные пользователи.
شرمنده
اهل
امید
نیستم
I
am
not
ashamed
of
the
people
of
hope,
امید
شهری
بود
که
سوزوندنش
Hope
was
a
city
they
burned
down.
گفتن
اهالیش
مفید
نیستن
They
said
its
people
were
useless,
نمی
ارزه
جون
کندنش
Not
worth
the
struggle.
خاکی
بود
دوزار
دهشی
هرچی
بود
بوی
مامان
داشت
The
land
was
worthless,
everything
smelled
of
mom,
بابا
شکسته
بود
اما
شکست
نخورده
بود
هنوز
توان
داشت
Dad
was
broken
but
not
defeated,
he
still
had
strength.
عصر
طلایی
این
و
اون
نبود
سختی
بود
نون
نبود
It
wasn't
a
golden
age,
there
was
hardship,
no
bread,
هنوز
رو
بود
اونقد
که
سود
بده
کار
Yet,
there
was
enough
honesty
for
work
to
be
profitable.
مملکت
شیرای
پیر
A
country
of
old
lions,
جون
ارزون
آرزو
گرون
Cheap
lives,
expensive
dreams,
آینده
یعنی
فردا
پاشی
پنجره
های
خونه
سالم
باشن
The
future
meant
waking
up
tomorrow
with
the
windows
intact.
شب
چشای
کارگر
پدر
با
صدای
آژیر
پاشن
At
night,
father's
worker
eyes
would
jump
with
the
sound
of
sirens,
صف
بربری
شیر
فاسد
دلهره
طعم
تلخ
چک
داداش
The
line
for
stale
bread,
sour
milk,
the
anxiety
of
brother's
bounced
check,
تخم
دزدی
غاز
حامله
از
لای
سفیدیای
پرهاش
Stealing
eggs
from
a
pregnant
goose,
from
among
its
white
feathers.
پرخاش
بود
ولی
مزه
داش
توی
کوچه
ی
بچگی
سنگ
خوردن
There
was
aggression,
but
it
had
flavor,
getting
hit
by
stones
in
the
childhood
alley,
آسمون
کوتاه
بود
آویزوون
کامیونا
شدن
و
مردن
The
sky
was
low,
hanging
from
trucks
and
dying.
شست
پات
تو
فوتبال
بره
از
اجبار
عشقش
چپ
پا
شی
Washing
your
feet
in
football,
forced
to
become
left-footed
out
of
love,
شب
تو
لباس
ملوان
بخوابی
و
صب
تو
شورت
آلمان
پاشی
Sleeping
in
sailor
clothes
at
night,
waking
up
in
German
underwear
in
the
morning.
مث
پوست
بدن
اولین
دختر
Like
the
skin
of
the
first
girl,
اولین
گناه
بوسه
The
first
sin,
a
kiss,
خوردن
سیبای
کوچیک
کوثر
Eating
the
small
apples
of
Kowsar.
تو
حیات
In
the
courtyard,
یادت
میاد
Do
you
remember?
نامه
های
عاشقانه
ی
یه
نیمچه
شاعر
شرور
و
عصبانی
The
love
letters
of
a
young,
mischievous,
angry
poet,
تعبیر
معلمی
که
دوسش
داشتم
آقای
قربانی
The
interpretation
of
the
teacher
I
loved,
Mr.
Ghorbani.
آب
و
باز
کرد
و
دندون
مصنوعی
و
انداخت
توی
لیوان
He
turned
on
the
water
and
dropped
his
dentures
into
the
glass,
دارایی
واقعیش
اون
بود
از
زندگی
ساخت
ایران
His
real
wealth
was
that,
his
life
built
from
Iran.
باز
نشست
تا
باز
نشستگی
فرجی
کنی
توی
قرضاش
He
retired,
hoping
retirement
would
solve
his
debts,
باز
نشد
چشاش
و
گره
هاش
جا
مونده
ازقلب
قرصاش
His
eyes
didn't
open,
the
knots
remained
from
the
pills
in
his
heart.
چرا
گریم
گرفت
گیرم
لنگ
پنجاه
تومنی
تو
هم
واسه
شام
Why
do
I
cry,
even
if
I'm
short
fifty
thousand
for
dinner,
چرا
گریم
نگیره
وقتی
دستم
بسته
است
و
بازه
چشام
Why
shouldn't
I
cry
when
my
hands
are
tied
and
my
eyes
are
open?
شرمنده
اهل
امید
نیستم
I
am
not
ashamed
of
the
people
of
hope,
امید
شهری
بود
که
نفس
نداشت
Hope
was
a
city
that
couldn't
breathe,
خفگی
رنگ
سبز
سپاهی
بود
Suffocation
was
the
green
color
of
the
Guards,
که
واسه
جوونی
هوس
نذاشت
That
left
no
room
for
youthful
desire.
من
قرآن
و
خوب
بلدم
حافظ
نیستم
اما
از
حفظم
I
know
the
Quran
well,
I'm
not
Hafez,
but
I
memorize
it,
قرار
بود
که
پشتم
باشه
و
تحلیل
برم
توش
بکنه
حفظم
It
was
supposed
to
be
my
support,
and
I
analyze
it,
memorize
it,
ولی
لذت
توی
شعره
که
تخریب
هم
روح
و
هم
جسممه
But
the
pleasure
is
in
poetry,
which
destroys
both
my
soul
and
body.
شاهین،
دو
شاه
شکست
خورده
ی
درونم
روی
اسممه
Shahin,
two
defeated
kings
within
me
are
on
my
name.
تو
مسیر
تبعیدم
خانی
کردم
تا
شاه
شم
On
the
path
of
my
exile,
I
became
a
Khan
to
become
a
king,
حق
با
من
بود
تو
این
انتخاب
سخت
رضا
یا
میرزاشم
نه؟
Was
I
right
in
this
difficult
choice,
Reza
or
Mirza?
Right?
یا
سرمو
بزنه
شاه
یا
شاه
شمو
سر
بزنم
Either
the
king
cuts
off
my
head,
or
I
become
the
king
and
cut
off
heads,
من
هرچی
بودم
بنده
ی
ملتمس
درگاه
نشدمو
پاشمو
در
بزنم
Whatever
I
was,
I
was
not
a
beggar
at
the
gate,
begging
and
knocking.
بچگی
کردم
و
پاش
موندم
بزرگی
به
بزرگ
سالی
که
نیس
I
was
childish
and
stuck
to
it,
greatness
is
not
in
adulthood,
گفتن:
به
کجا
رسیدی؟
موندم
They
said,
"Where
did
you
get
to?"
I
was
stuck,
به
یه
قلب
ریش
To
a
torn
heart,
نه
هنر
سیاست
و
فلسفه
بازی
زشتی
که
بچه
جاش
نیست
Not
the
art
of
politics
and
philosophy,
an
ugly
game
that's
not
for
children,
همسن
انقلابی
ام
که
شبیه
هیچکدوم
از
بچه
هاش
نیست
The
same
age
as
the
revolution,
yet
not
like
any
of
its
children.
مث
اون
پدر
شهید
که
یه
لنگه
کفش
میراث
بچشه
Like
that
martyr
father
whose
one
shoe
is
his
child's
inheritance,
تو
خیالم
هنوز
جنگه
و
نگرانم
پسرم
کفش
پاش
نیست
In
my
imagination,
the
war
is
still
on,
and
I
worry
my
son
has
no
shoes.
بوی
کافور
و
گلاب
پاهای
سرد
سردخونه
آخر
خط
The
smell
of
camphor
and
rosewater,
the
cold
feet
of
the
morgue,
the
end
of
the
line,
بوی
ناجور
کباب
پاهای
زرد
ترکیده
ی
ممد
The
unpleasant
smell
of
kebab,
Mohammad's
yellow,
burst
feet.
قاتل
نصف
شهر
موتور
بود
و
نصف
دیگه
روو
عرق
و
مواد
The
killer
of
half
the
city
was
motorcycles,
and
the
other
half,
alcohol
and
drugs,
تو
دریا
می
شد
غرق
شی
یا
تو
رویای
یه
زندگی
شاد
You
could
drown
in
the
sea,
or
in
the
dream
of
a
happy
life.
به
کجا
رسیدم
به
پشت
سبیلام
Where
did
I
get
to?
Behind
my
mustache,
به
دیسک
و
سیاتیک
و
بواسیر
To
disc
problems,
sciatica,
and
hemorrhoids,
به
یه
چشم
خون
به
شهر
ناامید
To
a
bloodshot
eye,
to
a
hopeless
city,
به
مرگ
تنهایی
تو
تبعید
To
a
lonely
death
in
exile.
باد
می
بره
آدمو
The
wind
carries
people
away,
می
برّه
آدم
It
carries
people
away.
میترسیدمت
آینده
چاه
شه
نباشیم
I
was
afraid
of
you,
future,
let's
not
be
a
well,
یا
اینکه
بمیریم
و
دوباره
توی
این
زندگی
شوم
پاشیم
Or
that
we
die
and
rise
again
in
this
cursed
life.
بلعیدم
آب
و
I
swallowed
water,
نفس
نکشیدم
تا
قایق
حراست
رد
نشه
I
didn't
breathe
so
the
guard
boat
wouldn't
pass,
ماهی
تو
تور
من
The
fish
in
my
net,
ماهیگیر
تو
تور
خدا
The
fisherman
in
God's
net.
Évaluez la traduction
Seuls les utilisateurs enregistrés peuvent évaluer les traductions.
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.