Текст и перевод песни Ali - Tolérance zéro
Tolérance zéro
Zero Tolerance
خوب
من
اضطراب
کافی
نیست
As
if
my
anxiety
wasn't
enough,
جسدم
را
برایت
آوردم
I
brought
you
my
body.
هی
بریدی
سکوت
باریدم
You
kept
cutting,
I
kept
pouring
silence.
بخیه
کردی
و
طاقت
آوردم
You
stitched
me
up,
I
endured
it.
در
تنم
زخم
و
نخ
فراوان
است
My
body
is
full
of
wounds
and
stitches,
سر
هر
نخ
برای
پرواز
است
Each
stitch
is
yearning
to
fly
away.
تا
برقصاندم
برقصم
من
So
that
I
may
dance
and
twirl.
او
خداوند
خیمه
شب
باز
است
She
is
the
god
of
the
open
tent.
از
تبار
خروش
و
طغیان
بود
She
was
a
burden
of
roar
and
rebellion,
رشته
آتشفشان
بر
موهاش
A
string
of
volcano
on
her
hair.
چشمهایش
عصاره
خورشید
Her
eyes,
the
essence
of
the
sun,
زیر
رنگین
کمان
ِ ابروهاش
Under
the
rainbow
of
her
eyebrows.
با
صدایش
ترانه
هایم
را
With
her
voice,
my
songs,
یک
به
یک
روبراه
می
کردم
One
by
one,
I
would
set
them
right.
مرده
دست
پاچه
ای
بودم
I
was
a
panicked
corpse,
تا
به
چشمش
نگاه
می
کردم
As
I
looked
into
her
eyes.
بدنش
را
چگونه
باید
گفت
How
can
I
describe
her
body?
ساده
نیست
آنچه
درسرم
دارم
What's
on
my
mind
is
not
simple.
من
که
در
وصف
یک
سرانگشتش
Even
to
describe
one
of
her
fingertips,
یک
لغت
نامه
واژه
کم
دارم
A
dictionary
falls
short
of
words.
زندگی
اتفاق
خوبی
بود،
Life
was
a
good
thing,
آخرش
با
نگاه
بهتر
شد
It
got
even
better
with
your
gaze.
چشمهایت
همیشه
یادم
هست
Your
eyes
are
always
on
my
mind,
هر
نگاهی
به
مرگ
منجر
شد
Every
look
resulted
in
my
death.
چشمهایت
عقیق
ِ اصل
یمن
Your
eyes
are
pure
Yemeni
agate,
گونه
ها
قاچ
سیب
لبنانی
Your
cheeks,
slices
of
Lebanese
apple.
تو
بخندی
شکسته
خواهدشد،
If
you
smile,
it
will
shatter,
قیمت
پسته
های
کرمانی
The
price
of
Kermani
pistachios.
نرم
ِ رویاست
جنس
حلقومت
Your
throat
is
soft
as
a
dream,
حافظ
ازوصف
خسته
خواهدشد
Hafez
would
be
tired
of
describing
it.
وا
کن
از
دکمه
دکمه
ها
بدنت
Unbutton
your
body
button
by
button,
چشم
شیراز
بسته
خواهدشد
The
eyes
of
Shiraz
will
close.
سرو
خوش
قامت
تراشیده
Your
well-shaped
cypress
figure,
شاخه
هایت
کجاست
پربزنم؟
Where
are
your
branches
for
me
to
fly
to?
حیف
ازآن
ساقه
پا
که
با
بوسه
What
a
shame
for
those
legs
that
I,
with
a
kiss,
زخم
ِ محکم
تر
از
تبر
بزنم
Will
inflict
a
wound
stronger
than
an
axe.
ازکدامین
جهان
سفرکردی؟
From
which
world
have
you
travelled?
نسبت
ازکجای
منظومه
است؟
Where
in
the
solar
system
do
you
belong?
که
به
هردانه
دانه
سلولت
That
in
each
and
every
one
of
your
cells,
جای
یک
جای
دوووووور
معلوم
است
There
is
a
far,
far
away
place.
مردم
از
دین
خروج
می
کردند
People
were
abandoning
their
faith,
تا
تو
سمت
گنــاه
می
رفتی
As
you
walked
towards
sin.
شهر
بی
آبرو
به
هم
می
ریخت
The
shameless
city
would
fall
apart,
در
خیابان
که
راه
می
رفتی
As
you
walked
down
the
street.
زندگی
کردمت
بهانه
ی
من
I
made
you
my
excuse
for
living,
غیرتو
هرچه
زنده
را
کشتم
Out
of
jealousy,
I
killed
every
living
thing.
چندسال
است
روزگار
منی
For
years
you've
been
my
world,
مثل
سیگار
لای
انگشتم
Like
a
cigarette
between
my
fingers.
دور
تا
دورم
ابرمشکوکی
است
All
around
me
is
a
cloud
of
suspicion,
جبهه
های
هوای
تنهایی
The
fronts
of
lonely
air.
فصل
فصلم
هجوم
آبان
هاست
Every
season
is
an
onslaught
of
Novembers,
تف
به
جغرافیای
تنهایی
Damn
the
geography
of
loneliness.
مثل
دوران
خاله
بازی
بود
It
was
like
playing
house,
مثل
یک
مرد
ِ مرده
خوانده
شدم
Like
a
dead
man
I
was
declared.
ای
خدای
تمام
شیطان
ها
Oh
God
of
all
devils,
از
بهشتی
بزرگ
رانده
شدم
I
was
banished
from
a
great
paradise.
تو
در
ابعاد
من
جوانه
زدی
You
sprouted
in
my
dimensions,
عکس
من،
قاب
بودنت
بودم
My
image,
I
was
your
frame.
تو
به
فکر
خیانتت
بودی
You
were
thinking
of
your
betrayal,
من
به
فکرسرودنت
بودم
I
was
thinking
of
your
hymn.
چشم
خودرا
به
دست
خود
بستم
I
blinded
myself,
تا
عذاب
سبک
تری
باشی
To
make
your
torment
lighter.
تا
در
اندوه
رفتنت
باشم
To
be
in
the
sorrow
of
your
leaving,
تو
در
آغوش
دیگری
باشی
While
you're
in
another's
arms.
دختر
کوچه
های
تابستان
Girl
of
summer
streets,
طعم
شیرین
و
داغ
خردادی
Sweet
and
hot
taste
of
June.
من
خداوندِ
بیستون
بودم
I
was
the
god
of
Behistun,
تو
به
فکر
کدام
فرهادی؟
Which
Farhad
were
you
thinking
of?
چشم
هایت
کجای
تقویمند
؟
Where
on
the
calendar
are
your
eyes?
از
چه
فصلی
شروع
خواهی
کرد؟
From
what
season
will
you
begin?
واژه
واژه
غروب
زاییدم
Word
by
word,
I
gave
birth
to
sunset,
ازچه
صبحی
طلوع
خواهی
کرد
؟
From
what
dawn
will
you
rise?
تو
نباشی
تمام
این
دنیا
Without
you,
this
whole
world,
مملو
از
مردهای
بیمار
است
Is
full
of
sick
men.
تو
نبودی
اذیتم
کردند
You
weren't
there,
they
hurt
me,
زندگی
سخت
کودک
آزار
است
Life
is
hard,
a
child
abuser.
خانه
ام
را
مچاله
ات
کردم
I
crumpled
my
house
for
you,
جای
خالیت
روی
تختم
ماند
Your
absence
remained
on
my
bed.
حسرت
سیب
های
ممنوعه
The
longing
for
forbidden
apples,
روی
هرشاخه
درختم
ماند
Remained
on
every
branch
of
my
tree.
هر
دو
از
کاروان
ِ آواریم
We
are
both
from
the
caravan
of
desolation,
هردو
تا
از
تبار
شک،
یا
نه؟
Both
from
the
lineage
of
doubt,
are
we
not?
ما
به
فریاد
هم
قسم
خوردیم
We
swore
to
each
other's
cries,
هردو
تا
درد
مشترک
،یا
نه؟
Both
until
a
common
pain,
are
we
not?
گیرم
از
چنگ
جان
به
در
ببری...
Even
if
you
escape
from
the
clutches
of
life...
گیرم
از
تن
فرار
خواهی
کرد...
Even
if
you
escape
from
your
body...
عقل
من
هم
فدای
چشمهایت
My
mind
is
also
a
sacrifice
to
your
eyes,
با
جنــــــونم
چکار
خواهی
کرد؟
What
will
you
do
with
my
madness?
سی
و
یک
روز
درد
در
به
دری
Thirty-one
days
of
pain
and
uncertainty,
سی
و
یک
هفته
خودکشی
کردن
Thirty-one
weeks
of
suicide,
سی
و
یک
ماه
خسته
ام
کردی
...
You've
exhausted
me
for
thirty-one
months...
سی
و
یک
سال
طاقت
آوردن
Thirty-one
years
of
endurance.
در
تکاپــــوی
بودنت
بودم
I
was
in
pursuit
of
your
being,
زخم
های
همیشه
ام
بودی
You
were
my
eternal
wounds.
بت
سنگین
ـ
سنگ
در
هر
دست
A
heavy
idol
of
stone
in
each
hand,
دشمن
سخت
شیشه
ام
بودی
You
were
the
tough
enemy
of
my
glass.
می
روی
نم
نم
و
جهانم
را
You're
leaving
slowly
and
my
world,
ساکت
و
سوت
و
کورخواهی
کرد
You
will
make
silent
and
desolate.
لهجه
کفش
هات
ملتهبند
The
accent
of
your
shoes
is
restless,
بی
شک
از
من
عبورخواهی
کرد
You
will
surely
pass
me
by.
در
همین
روزهای
بارانی
On
these
rainy
days,
یک
نفرخیره
خیره
میمیرد
Someone
will
stare
and
die.
تو
بدی
کردی
و
کسی
با
عشق
You
did
wrong
and
someone,
with
love,
ازخودش
انتقام
میگیرد
Will
take
revenge
on
themselves.
خبرم
را
تو
ناشنیده
بگیر
Ignore
my
news,
بدنت
را
به
زنده
ها
بسپار
Entrust
your
body
to
the
living.
کودکت
هم
مرید
چشمت
شد
Your
child
also
became
a
disciple
of
your
eyes,
نام
من
را
بروی
او
بگذار
Put
my
name
on
him.
بعدمرگم
،سری
به
خانه
بزن
After
my
death,
visit
the
house,
زندگی
تر
کنی
حضورم
را
To
make
my
presence
greener.
تا
بیایی
شماره
خواهم
کرد
I
will
count
until
you
arrive,
ردپاهای
دور
گورم
را
The
distant
footprints
around
my
grave.
آخرم
را
شنیده
ای
اما
...
You've
heard
my
end,
but...
در
دلت
هیچ
التهابی
نیست
There
is
no
inflammation
in
your
heart.
باتو
مرگ
و
بدون
تو
مرگ
است
With
you,
it's
death,
and
without
you,
it's
death.
عشق
را
هیچ
انتخابـی
نیست
Love
has
no
choice.
Оцените перевод
Оценивать перевод могут только зарегистрированные пользователи.
Внимание! Не стесняйтесь оставлять отзывы.