Fadaye to Cheshmam - Amin Habibi перевод на английский

Fadaye to Cheshmam

دارم ؛ دق میکنم ؛ تحمل ندارم
دیگه خسته شدم ؛ دارم ؛ کم ؛ میارم
دلم ؛ تنگ شده و ♩ دیگه نا ندارم
همش فکر توام ؛ همش بی ، قرارم
دیگه اشکی ، برام ؛ نمونده که بخوام
برات گریه کنم ؛ فدای ، تو ♩ چشام
دلم ؛ داره واسه تو ♩ پرپر می ، زنه
تو ♩ رفتی ، و ♩ هنوز خیالت با منه
بدون تو ♩ کجا برم ؛ کنار کی ، بشینم
تو ♩ چشمای ، کی ، خیره شم ؛ خودم ؛ رو ♩ توش ببینم
تو ♩ که نیستی ، به کی ، بگم ؛ چشاشو ♩ روم ؛ نبنده
به کی ، بگم ؛ یکم ؛ نازم ؛ کنه که بم ؛ نخنده
بدونه تو ♩ با کی ، حرف بزنم ؛ دردت به جونم
تو ♩ این دنیا به عشق کی ، به شوق کی ، بمونم
به جونه چشمات از تموم ؛ این زندگی ، سیرم
تو ♩ که نیستی ، همش آرزو ♩ می ، کنم ؛ بمیرم
دارم ؛ دق می ، کنم ؛ تحمل ندارم
دیگه خسته شدم ؛ دارم ؛ کم ؛ میارم
دلم ؛ تنگ شده و ♩ دیگه نا ندارم
همش فکر توام ؛ همش بی ، قرارم
دیگه اشکی ، برام ؛ نمونده که بخوام
برات گریه کنم ؛ فدای ، تو ♩ چشام
دلم ؛ داره واسه تو ♩ پرپر می ، زنه
تو ♩ رفتی ، و ♩ هنوز خیالت با منه
بدون تو ♩ کجا برم ؛ کنار کی ، بشینم
تو ♩ چشمای ، کی ، خیره شم ؛ خودم ؛ رو ♩ توش ببینم
تو ♩ که نیستی ، به کی ، بگم ؛ چشاشو ♩ روم ؛ نبنده
به کی ، بگم ؛ یکم ؛ نازم ؛ کنه که بم ؛ نخنده
بدونه تو ♩ با کی ، حرف بزنم ؛ دردت به جونم
تو ♩ این دنیا به عشق کی ، به شوق کی ، بمونم
به جونه چشمات از تموم ؛ این زندگی ، سیرم
تو ♩ که نیستی ، همش آرزو ♩ می ، کنم ؛ بمیرم ؛
End
Writer:Mohammad Mehdi Hemmati

Fadaye to Cheshmam

I am dying; I can't bear it anymore
I'm tired; I have to give up
My heart aches, I have lost all hope
All I think about is you, I can’t find rest
I can't cry anymore
To cry for you, my dear eyes
My heart yearns for you
You left, but your memory still haunts me
Where should I go without you? Who can I turn to?
Whose eyes can I gaze into and see myself reflected?
You’re not here, who can I tell not to close their eyes to me?
Who can I ask to pamper me, to keep me from self-deprecation?
Who can I talk to without you, my love?
In this world, for whose love, for whose sake should I live?
By the life of your eyes, I am weary of this life
In your absence, my only wish is to die
I am dying; I can't bear it anymore
I'm tired; I have to give up
My heart aches, I have lost all hope
All I think about is you, I can’t find rest
I can't cry anymore
To cry for you, my dear eyes
My heart yearns for you
You left, but your memory still haunts me
Where should I go without you? Who can I turn to?
Whose eyes can I gaze into and see myself reflected?
You’re not here, who can I tell not to close their eyes to me?
Who can I ask to pamper me, to keep me from self-deprecation?
Who can I talk to without you, my love?
In this world, for whose love, for whose sake should I live?
By the life of your eyes, I am weary of this life
In your absence, my only wish is to die
End
Writer:Mohammad Mehdi Hemmati