Текст и перевод песни Mazyar Fallahi - Yalda

Yalda

مست بگو، راست بگو
تا شبِ یلداست بگو
تا نفسی هست بگو
هرچی دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم
محو شدم، خواب شدم
خسته از این پنجره ها
منتظرت قاب شدم
گریه بر این حال کشید
اشک بر این فال کشید
بر تن بی دست، خدا
نقش دو تا بال کشید
خواب شدم، پست شدم
با همه یکدست شدم
تشنه ی بی آب شدی
نیست از این هست شدم
تلخ بگو، راست بگو
تا شبِ یلداست بگو
تا نفسم هست بگو
هرچی دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم
محو شدم، خواب شدم
خسته از این پنجره ها
منتظرت قاب شدم

Yalda

Darling, I must confess
Before Yalda’s night departs
Before my last breath escapes
I must pour out my heart
I am weary and impatient
I am consumed by sleep
Weary of these windows
I have become a frame, awaiting your presence
Tears stream down my face
As I read my fortune
To this armless body
God has granted wings
I have become a dream, a relic
I have become one with all
You have become thirsty without water
From this existence, I have ceased to be
Darling, I must confess with honesty
Before Yalda’s night departs
Before my last breath escapes
I must pour out my heart
I am weary and impatient
I am consumed by sleep
Weary of these windows
I have become a frame, awaiting your presence