Текст и перевод песни Reza Pishro - Sargozasht

Sargozasht

تقریبا ۱۵ ساله تو این کارم
اول واسه دله خودم
واسه عشقم
یه چیزی بگم
واسه دله خودت کار کن
بقیه حرفاشون زیاد مهم نیست
آآآ
کاری جز نوشتن ازم بر نمیاد
یه مرد بی خوابم که مخش تعطیله و شنبه میخواد
لب به سیگار یه گوشه رو تخته بی حال
تو اوجه سلامتیه جسمانی داره نقشه بیمار
آآآ
حتی تو بارونم اشکایه من معلومه
بدنم گرمه اما سرمایه من از توئه
تو این روزا با بغض فریاده من مسدوده
کارم شده از بیرون تنها برم مست خونه
بیشتر از سن خودم فهمیدمو پیر شدم
اونا که منو نفهمیدن جلوم پیر شدن
یا برعکس
گفتن تو شیطانی
خواستن منو بسوزونن
روحمو تو زندانی بپوسونن
دست به دعا شدم تو اون تاریکیه شب
اولش داشتم میشدم تو نا امیدی غرق
خواستم خودمو بکشمو یه صدا میگفت
رضا راهت ادامه داره تا امیدی هست
من تو عمقه دردا بودم
جنگیدم با مشکلاتم
همیشه تو اوجه نا امیدی
یه صدایی میگفت من باهاتم
شبو سیاهی زود میمیره
وقتی بیرون میاد خورشید
ولی الان اون روزا مرده
که هیشکی از ما حالی نمیپرسید
راهی نبود واسه فرار از درد
میدیدم همه درا بستست
هی به زندگی شد علاقم کم
ولی الان خوب حواسم هست
دیگه گذروندم همه مشکلارو
از دست ندادم من پشته کارو
کسی ام که از رفیقا خورده نارو
خیلیا خالی کردن پشته مارو
اوووووووو یههههه
اووووووهوووو
من تو این لحظات دارم یه چیزایی رو میفهمم
فرق بین خوابو بیداریمو میسنجم
فهمیدم رنجو تنهاییا امتحانه منه
بعد از این همه گوشه گیری یه حسه تازه تره
وقت سحر نا امیدی رو تو شب تیره چال کن
تا ببینی با انتظار یه دره دیگه باز شد
بگو باز شکر خدای من
اگه ماه ناقصه نگاه کن یه شب دیگه ماه رو
یه روزایی از همه فاصله گرفتم
خدا نزدیک تر شدو تا بشه نوشتم
تا میشد درس گرفتم از این حادثه ی هجرت
فهمیدم جهنمو رد کنم داخله بهشتم
تنها با پاکت سیگارو یه ساعت دیواری
هر کی منو میدید میگفت عجب آدمه بیماری
دله بیقرار من تو طاقت زیادی
داری تو این شرایط
داری با همه میسازی
باید چیزایی رو که میخوام دنبالش بگردم
پس تا جایی که میشد مطالعه کردم
ادامه دادم با مراقبه کردنو
یه صدایی میگفت مراقبت هستم
من تو عمقه دردا بودم
جنگیدم با مشکلاتم
همیشه تو اوجه نا امیدی
یه صدایی میگفت من باهاتم
شبو سیاهی زود میمیره
وقتی بیرون میاد خورشید
ولی الان اون روزا مرده
که هیشکی از ما حالی نمیپرسید
راهی نبود واسه فرار از درد
میدیدم همه درا بستست
هی به زندگی شد علاقم کم
ولی الان خوب حواسم هست
دیگه گذروندم همه مشکلارو
از دست ندادم من پشته کارو
کسی ام که از رفیقا خورده نارو
خیلیا خالی کردن پشته مارو
اوووووووو یههههه
اووووووهوووو

Sargozasht (Adventure)

I've been in this game for almost 15 years
At first, it was for my own heart
For my love
Let me tell you something
Do your work for your own heart
Others' words don't matter much
Ahhhhh
I can't do anything but write
I'm a sleepless man whose mind is shut down and wants Saturday
Lips on a cigarette, listless on a corner of the bed
In the prime of physical health, he's planning to get sick
Ahhhhh
Even in the rain, my tears are visible
My body is warm, but my capital comes from you
These days, my cry of frustration is blocked
My job is to go out alone, drunk, to the house
I understood more than my age and I got old
Those who didn't understand me got old in front of me
Or vice versa
They said you are evil
They wanted to burn me
To rot my soul in prison
I prayed in that darkness of the night
At first, I was drowning in despair
I wanted to kill myself and a voice said
Reza, your path continues as long as there is hope
I was in the depths of pain
I fought with my problems
Always in the face of despair
A voice said I'm with you
The night and darkness will die soon
When the sun comes out
But now those days are dead
When no one asked about our condition
There was no way to escape the pain
I saw all the doors were closed
My interest in life kept diminishing
But now I'm well aware
I've overcome all the problems
I haven't lost the back of the work
And the one who has been wronged by friends
Many have emptied our backs
Ohhhhhhhh yeahhhh
Ohhhhhhhh
I'm understanding some things in these moments
I'm weighing the difference between sleep and wakefulness
I realized that suffering and loneliness are my test
After all this seclusion, there's a fresher feeling
At dawn, bury despair in the dark night
So you can see with expectation another door has opened
Say thank God again
If the moon is incomplete, look at the moon another night
There were days when I distanced myself from everyone
God came closer and I wrote until I could
I learned as much as I could from this migration incident
I realized that if I pass through hell, I'm in heaven
Alone with a pack of cigarettes and a wall clock
Whoever saw me would say what a sick man
My restless heart has a lot of patience
You have in these conditions
You are getting along with everyone
I have to look for the things I want
So I studied as much as I could
I continued with meditation and
A voice said I am watching over you
I was in the depths of pain
I fought with my problems
Always in the face of despair
A voice said I'm with you
The night and darkness will die soon
When the sun comes out
But now those days are dead
When no one asked about our condition
There was no way to escape the pain
I saw all the doors were closed
My interest in life kept diminishing
But now I'm well aware
I've overcome all the problems
I haven't lost the back of the work
And the one who has been wronged by friends
Many have emptied our backs
Ohhhhhhhh yeahhhh
Ohhhhhhhh