Текст и перевод песни Zedbazi - Bozorg
Добавлять перевод могут только зарегистрированные пользователи.
صدام
نمیرسید
اونوقت
که
آروم
و
ساکت
بودم
My
voice
couldn't
reach,
back
when
I
was
quiet
and
calm,
فریاد
من
از
رو
خشم
نیست
بلند
میگم
همه
بشنون
My
shout
isn't
from
anger,
I
speak
loud
for
all
to
hear.
صدام
نمیرسید
اونوقت
که
آروم
و
ساکت
بودم
My
voice
couldn't
reach,
back
when
I
was
quiet
and
calm,
فریاد
من
از
رو
خشم
نیست
بلند
میگم
همه
بشنون
My
shout
isn't
from
anger,
I
speak
loud
for
all
to
hear.
* مھراد
ھیدن*
*Mehrad
Hidden*
سالیانی
پیش
، گُلی
غنچه
کرد
پاشو
کرد
تو
زمین
خودش
و
از
ریشه
گنده
کرد
Years
ago,
a
flower
bloomed,
took
root
in
the
earth,
and
grew
from
its
roots,
سالیانی
پیش
، شاخه
ای
کس
نداشت
فقط
یه
اسم
مستعار
بقیه
گذاشتن
براش
Years
ago,
a
branch
had
no
one,
just
a
nickname
others
gave
it.
کنار
هم
بزرگ
نشون
دادن
ارزشو
شاخه
تنومندیشو
گُلم
بوی
عطرشو
Together
they
showed
their
worth,
the
branch
its
sturdiness,
the
flower
its
fragrant
scent,
یکی
برگشو
اونیکی
رنگشو
تا
که
آسمون
بسته
شد
طوفانی
اومد
سمتشون
One
its
leaves,
the
other
its
color,
until
the
sky
closed
and
a
storm
came
towards
them.
خار
زیاد
شد
سیاه
پوشوند
اون
پیکرو
Thorns
grew,
black
covered
that
body,
گل
برازنده
رو
The
graceful
flower,
گرفت
ازون
جلوه
رو
Lost
its
glow,
باد
اومد
شاخه
رو
تکون
داد
اون
هیکلو
The
wind
came,
shook
the
branch,
that
body,
گرفت
ازش
هیبتو
شل
کرد
هرچی
سفت
رو
Took
its
grandeur,
loosened
all
that
was
firm.
گرگ
اومد
کند
و
رفت
ملخ
رسید
کند
و
رفت
The
wolf
came,
dug
and
left,
the
locust
arrived,
ate
and
left,
سیل
زد
و
رفت
و
هرچی
بود
و
کرد
نرم
و
لخت
The
flood
struck
and
left,
everything
that
was,
soft
and
bare,
گل
و
آب
مه
و
خاک
له
و
با
زرد
و
بر
Flower
and
water,
fog
and
soil,
mashed
with
yellow
and
dust,
شاخه
رسید
سمت
راست
و
گل
جدا
شد
سمت
چپ
The
branch
went
right,
the
flower
separated
to
the
left.
سالیانی
بعد
، برحسب
اتفاق
گذرا
بهم
خورد
نبود
فرق
و
اختلافی
Years
later,
by
chance,
they
met,
there
was
no
difference
or
conflict,
شاخه
درختی
شده
بود
و
گُل
سربلند
یاد
گذشته
کردن
و
خندیدن
با
هم
بلند
The
branch
had
become
a
tree,
and
the
flower
held
its
head
high,
they
remembered
the
past
and
laughed
out
loud
together.
آسمون
صاف
پرنده
داشت
میخوند
که
قرار
شد
ادامه
بدن
همون
را
عادیشون
و
The
clear
sky
had
birds
singing,
they
decided
to
continue
their
usual
path,
رو
به
جلو
رو
به
افق
تو
باغچه
نه
اینبار
تو
بوستانی
بزرگ
Forward,
towards
the
horizon,
not
in
the
garden,
but
this
time
in
a
large
orchard.
صدام
نمیرسید
اونوقت
که
آروم
و
ساکت
بودم
My
voice
couldn't
reach,
back
when
I
was
quiet
and
calm,
فریاد
من
از
رو
خشم
نیست
بلند
میگم
همه
بشنون
My
shout
isn't
from
anger,
I
speak
loud
for
all
to
hear.
*سامان
ویلسون*
*Saman
Wilson*
چہ
کنیم
در
این
بوستان
بزرگ
What
should
we
do
in
this
large
orchard?
لازم
نیست
فقط
مخصوص
قشر
خاصی
باشه
It
doesn't
have
to
be
just
for
a
specific
group,
جذابیتش
برای
سن
و
سالی
باشه
Its
appeal
should
be
for
all
ages,
برا
جلب
توجه
دست
رو
جای
حساسی
باشه
To
attract
attention,
a
hand
should
be
on
a
sensitive
spot.
کار
من
نیست
من
بیشترم
That's
not
my
style,
I'm
more
than
that,
با
سلیقه
ی
هرکس
اختلافی
داشته
باشه
Having
a
difference
with
everyone's
taste,
با
عقیده
های
شخصی
بخواد
شاخ
به
شاخ
شه
Going
head-to-head
with
personal
beliefs,
پُره
فحش
و
حرفای
ناسزایی
باشه
Full
of
curses
and
abusive
words.
کار
من
نیست
من
بیشترم
That's
not
my
style,
I'm
more
than
that,
یہ
چیزی
اختراع
شه
Something
should
be
invented,
که
نه
سیاسی,
نه
احساسی
و
نه
اجتماعی
باشه
That's
neither
political,
nor
emotional,
nor
social,
بدون
اینکه
اسم
هیچ
غذایی
باشه
Without
being
the
name
of
any
food,
باعث
شه
یه
جایی
یه
اشتهایی
وا
شه
It
should
cause
an
appetite
somewhere.
یه
دوایی
باشه
خوابیده
بیدار
شه
پاشه
It
should
be
a
medicine,
the
sleeper
wakes
up
and
gets
up,
هرکسی
برا
خودش
کس
خاصی
باشه
Everyone
should
be
someone
special,
یه
قهرمانی
باشه
A
champion,
که
تنها
هدفش
تو
زندگی
اینه
که
رکورد
خودش
جا
به
جا
شه
Whose
only
goal
in
life
is
to
break
their
own
record,
با
این
رشته
کلید
شاید
یه
درایی
وا
شه
With
this
set
of
keys,
maybe
some
doors
will
open,
هزارتا
قصه
بی
اینکه
داستانی
باشه
A
thousand
stories
without
being
a
story,
یه
طرز
فکر
پُر
و
بی
اعتراضی
باشه
A
full
and
uncomplaining
mindset,
جا
خبرنگاری
چیز
خبرسازی
باشه
Instead
of
journalism,
something
newsworthy,
چرا
توشب
از
تاریکی
قصه
هایی
باشه
Why
are
there
stories
in
the
darkness
of
the
night?,
خوبه
تو
این
قصه
یه
چراغی
باشه
It's
good
to
have
a
lamp
in
this
story,
تو
زیرزمینش
پله
هایی
واشه
There
should
be
stairs
in
its
basement,
واقعیت
تلخه
تو
قصه
عشق
و
حالی
باشه
Reality
is
bitter,
in
the
story
there
should
be
love
and
passion,
بدون
ایهام
و
قافیه
ی
خاصی
باشه
Without
any
ambiguity
or
specific
rhyme,
همچین
چیزی
باید
خیلی
لوس
و
عادی
باشه
Such
a
thing
should
be
very
cheesy
and
ordinary,
شایدم
یه
درصد
یه
کار
استثنایی
شد
Maybe
one
percent
became
exceptional,
میگفتن
نمیشه
، نمی
شد
They
said
it
couldn't
be
done,
it
couldn't
be
done.
صدام
نمیرسید
اونوقت
که
آروم
و
ساکت
بودم
My
voice
couldn't
reach,
back
when
I
was
quiet
and
calm,
فریاد
من
از
رو
خشم
نیست
بلند
میگم
همه
بشنون
My
shout
isn't
from
anger,
I
speak
loud
for
all
to
hear.
شاید
اینبار
برسه
صدام
به
گوشای
بسته
Maybe
this
time
my
voice
will
reach
closed
ears,
فریاد
من
از
شوقیه
که
توی
سینه
ها
حبسه
My
shout
is
from
the
joy
trapped
in
my
chest.
صدام
نمیرسید
اونوقت
که
آروم
و
ساکت
بودم
My
voice
couldn't
reach,
back
when
I
was
quiet
and
calm,
فریاد
من
از
رو
خشم
نیست
بلند
میگم
همه
بشنون
My
shout
isn't
from
anger,
I
speak
loud
for
all
to
hear.
Edit
By:
Mahdi
Sadafi17
Edit
By:
Mahdi
Sadafi17
Оцените перевод
Оценивать перевод могут только зарегистрированные пользователи.
Внимание! Не стесняйтесь оставлять отзывы.