Lyrics Yadegar - Mohammad Esfahani
با
من
بمان
ای
همسفر
با
من
که
از
ره
خسته
ام
با
جــام
لبـریـز
نگات
از
هستی
خـود
رسته
ام
با
من
بمان
ای
همزبان
تـو
ایـن
شب
دلـواپسی
با
من
که
تنها
مانده
ام
در
لحظـه
هـای
بی
کسی
ای
یادگار
از
تو
غرور
زخمی
ام
ای
فارق
ازمن
، فارغ
از
یادت
نی
ام
بر
من
رقیبم
را
پسندیدی
ولی
شادم
که
میدانی
و
میدانم
کیـم
شادم
که
سودایی
ندارم
در
سینه
غوغـایی
ندارم
آیینه
ام
خو
کرده
با
شب
چشمی
به
فردایی
ندارم
با
من
بمان
ای
همسفر
با
من
که
از
ره
خسته
ام
با
جــام
لبـریـز
نگات
از
هستی
خـود
رسته
ام
با
من
بمون
ای
همزبون
تـو
ایـن
شب
دلـواپسی
با
من
که
تنها
مانده
ام
در
لحظـه
هـای
بی
کسی
ای
یادگار
از
تو
غرور
زخمی
ام
ای
فارق
ازمن
فارغ
از
یادت
نی
ام
بر
من
رقیبم
را
پسندیدی
ولی
شادم
که
میدانی
و
میدانم
کیـم
شادم
که
سودایی
ندارم
در
سینه
غوغـایی
ندارم
آیینه
ام
خو
کرده
با
شب
چشمی
به
فردایی
ندارم
شادم
که
سودایی
ندارم
در
سینه
غوغـایی
ندارم
آیینه
ام
خو
کرده
با
شب
چشمی
به
فردایی
ندارم
Attention! Feel free to leave feedback.