paroles de chanson Delam Gerefteh (1) - Moein
از
من
بگریزید
که
می
خورده
ام
امروز
با
من
منشینید
که
دیوانه
ام
امشب
ترسم
که
سر
کوی
تو
را
سیل
بگیرد
ای
بیخبر
از
گریه
ی
مستانه
ام
امشب
یک
جرعه
ی
آن
مست
کند
هر
دو
جهان
را
چیزی
که
لبت
ریخت
به
پیمانه
ام
امشب
بی
حاصلم
از
عمر
گرانمایه
فروغی
گر
جان
نرود
در
پی
جانانه
ام
امشب
دلم
گرفت
از
آسمون
هم
از
زمین،
هم
از
زمون
تو
زندگیم
چقدر
غمه
دلم
گرفته
از
همه
ای
روزگار
لعنتی
تلخه
بهت
هر
چی
بگم
من
به
زمین
و
آسمون
دست
رفاقت
نمی
دم
(2)
امشب
از
اون
شباست
که
من
دوباره
دیوونه
بشم
تو
مستی
و
بیخبری
اسیر
میخونه
بشم
امشب
از
او
شباست
که
من
دلم
می
خواد
داد
بزنم
تو
شهر
این
غریبه
ها
دردمو
فریاد
بزنم
دلم
گرفت
از
آسمون
هم
از
زمین،
هم
از
زمون
تو
زندگیم
چقدر
غمه
دلم
گرفته
از
همه
ای
روزگار
لعنتی
تلخه
بهت
هر
چی
بگم
من
به
زمین
و
آسمون
دست
رفاقت
نمی
دم
(4)
از
این
همه
دربه
دری
تو
قلب
من
قیامته
چه
فایده
داره
زندگی
این
انتهای
طاقته
از
این
همه
در
به
دری
دلم
رسیده
جون
من
به
داد
من
نمی
رسه
خدای
آسمون
من
دلم
گرفت
از
آسمون
هم
از
زمین،
هم
از
زمون
تو
زندگیم
چقدر
غمه
دلم
گرفته
از
همه
ای
روزگار
لعنتی
تلخه
بهت
هر
چی
بگم
من
به
زمین
و
آسمون
دست
رفاقت
نمی
دم
(4)
دلم
گرفت
از
آسمون
هم
از
زمین،
هم
از
زمون
تو
زندگیم
چقدر
غمه
دلم
گرفته
از
همه
ای
روزگار
لعنتی
تلخه
بهت
هر
چی
بگم
من
به
زمین
و
آسمون
دست
رفاقت
نمی
دم
دلم
گرفت
از
آسمون
هم
از
زمین،
هم
از
زمون
تو
زندگیم
چقدر
غمه
دلم
گرفته
از
همه
ای
روزگار
لعنتی
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.