Reza Pishro - Israfil Horn paroles de chanson

paroles de chanson Israfil Horn - Reza Pishro




My brother, my sister
KILL ILLUMINATI
In the name of God
پادشاهان ستمگرِ قدیم
دارن با کالبدای جدید
به زمین برمیگردن
اونا که باورش کنن سریعتر میفهمن
مبارزه یاد میگیرن قوی تر میجنگن
فقط بحث کاخ سفید و جیغ فاحشه نیست
فراتر از اتحادِ دست کاهن و دیو
اینو میدونم رسانه نابود کننده ست
چیزی که ختم به خیرش باروت مسلسله
تمام حرف های آروم کُشنده ست
من و تو رو میکنن تو کابوس معلق
میسازن از ستارۀ داوود مثلث
بذار بهت بگم الان هامون یه بچه ست
بخاطر خدا میایم رو به روی هم
همدیگه رو جادو میکنیم با بوی عودِ قلب
بچه ها رو میکُشیم میندازیم توی لونه سگ
خودتون تو لیموزین و بوی پول و پر
همزمان که نیزۀ من کاغدو میشکافه
مولانا رفته پیش ساقی تا باده رو بیاره
میگن تاریخ به هم ریخته قامت میزانش
ممکنه از یه آهنگری باز کاوه رو بیاره
ممکنه موسی بیاد و عصا به کارش نیاد
ضحاک گرسنه شه و پیتون بکارش نیاد
اربابِ ما دستاش مث دستای کارگراست
اون کسی که کلیدساز درهای باغ و طلاست
بی ارزش و توخالین الماس بام جهان
چند بار اینو فریاد زد فریادِ لالِ کلام
خونه ش توی زمستونه ترانه ساز بهار
به کنعان یوسف گمگشته باز آید
میخ روی گوشت، گوش روی چوب
اعتراف به اون سوی نور
تو معرفت من میده عود بوی جوب
وقتی میده سوسک بوی خوب
به استقبالِ خورشید میره با کوه روی کوه
نمیذارم با اسم من دگرگون شه تاریخ
که عورت منو ببینن بگن روزه داری
دارم از خودم میبخشم به هر روزِ مادیم
که کوزه شکسته ببینن بگن کوزه کاری
گاهی توی بوی خالی دور از بو قالی
ارتباط داشته باشی با هر دودمانی
با انبوهِ دودِ مانی بگی دوده مانی
بترس اَ شیپورِ پشت صدام صور اسرافیل
تاریخ شما ها رو میذاره تو گورِ جاوید
اما آسمونه جای من، پناهگاهِ جاریم
زمینم گذاشتم برا قراردادِ کاریم
تو این مبحثم هزاران حلالزاده داریم
همزمان که نیزۀ من کاغدو میشکافه
مولانا رفته پیش ساقی تا باده رو بیاره
میگن تاریخ به هم ریخته قامت میزانش
ممکنه از یه آهنگری باز کاوه رو بیاره
ممکنه موسی بیاد و عصا به کارش نیاد
ضحاک گرسنه شه و پیتون بکارش نیاد
اربابِ ما دستاش مث دستای کارگراست
اون کسی که کلیدساز درهای باغ و طلاست
بی ارزش و توخالین الماس بام جهان
چند بار اینو فریاد زد فریادِ لالِ کلام
خونه ش توی زمستونه ترانه ساز بهار
به کنعان یوسف گمگشته باز آید
تا وقتی زنده ای داری کام به جهان میدی
از دستِ تاریخ هیچ راه فراری نیست
تو دایره سرازیریم با حافظه فراگیریم
اما روح میشه دلیلِ رایج دراویشی
نمیدونیم تا کِی تابع قوانینیم
قوانینِ خودمون نه قانون هم آمیزی
از بخارِ فاضلاب بارونِ طلا میشی
آسوده فرا بگیر تو تابوت صد آیینی
هر مربع چند مثلث
دروازه درهای غرب 5 و 55
در بابِ حرف های شمس (صبر کنید)
رفت تا ابرای مرگ با جمع 58
تا 85 که باهم در رابطه ن
چقد وقتی این حرفا رو دارم میگم سردم
این حسو میذارم وقتی دارم میرم معبد (رضا)
وقتی بازم پیرهن کَندم تو جوونی پیرم کردن
تیرم در رفت درست وقتی میشم بیش از حدم (آره)
وقتی خیلی متقن میبینم ماه شده حاکم
تعجب نمیکنم به جا تار بیاد ترومپت
شاید تو جهنم از غبار بیاد دانته
ببینم پوستر پاک و وینیستون عقاب باهاشه
دوربینش تو گردنش و دلارش تو ساکش
میگه رنگین کمون تو آسمون و خدا رو ماهه
بیا تو این بی جاذبه یه جاذبه بسازیم
که خدا رو نزدیک کنه باهاش خاطره بسازیم
همزمان که نیزۀ من کاغدو میشکافه
مولانا رفته پیش ساقی تا باده رو بیاره
میگن تاریخ به هم ریخته قامت میزانش
ممکنه از یه آهنگری باز کاوه رو بیاره
ممکنه موسی بیاد و عصا به کارش نیاد
ضحاک گرسنه شه و پیتون بکارش نیاد
اربابِ ما دستاش مث دستای کارگراست
اون کسی که کلیدساز درهای باغ و طلاست
بی ارزش و توخالین الماس بام جهان
چند بار اینو فریاد زد فریادِ لالِ کلام
خونه ش توی زمستونه ترانه ساز بهار
به کنعان یوسف گمگشته باز آید



Writer(s): Mohammadreza Naseri Azad



Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.
//}