Текст песни Mosafer - Erfan
                                                آه 
                                                آره 
                                                آه 
                                                آه 
                                                آره 
                                                آه 
                                                آره 
                                                آه 
                                                آره 
                                                آه
 
                                    
                                
                                                یه 
                                                کار 
                                                قدیمی 
                                                هه 
                                                هه 
                                                گفتم 
                                                یکی 
                                                از 
                                                شعرای 
                                                قدیمم 
                                                تو 
                                                این 
                                                آلبوم 
                                                باید 
                                                باشه 
                                                دیگه 
                                                نه؟ 
                                                آره 
                                                آره 
                                                آه 
                                                آه
 
                                    
                                
                                                میخوام 
                                                من 
                                                بگم 
                                                چند 
                                                کلمه 
                                                دلِ 
                                                کتابم
 
                                    
                                
                                                بازم 
                                                شب 
                                                شده 
                                                غم 
                                                زده 
                                                طلسم 
                                                به 
                                                خوابم
 
                                    
                                
                                                زندونه 
                                                رویا 
                                                پشت 
                                                توری 
                                                    و 
                                                نوریه 
                                                مهتاب
 
                                    
                                
                                                همواره 
                                                باعث 
                                                سکوت 
                                                    و 
                                                کوریه 
                                                شبهام
 
                                    
                                
                                                بازم 
                                                ماه 
                                                کامله 
                                                شدن 
                                                ابرا 
                                                نقرهای
 
                                    
                                
                                                ریختم 
                                                زهره 
                                                دلمو 
                                                به 
                                                سفره 
                                                ای
 
                                    
                                
                                                که 
                                                دست 
                                                تک 
                                                مسافری 
                                                ازش 
                                                نمونه
 
                                    
                                
                                                بعد 
                                                از 
                                                پوسیدن 
                                                تن 
                                                    و 
                                                بدنمم 
                                                بمونه
 
                                    
                                
                                                میگی 
                                                چرا 
                                                مسافر؟ 
                                                نمیشه 
                                                باشی 
                                                ثابت؟
 
                                    
                                
                                                نمیشه 
                                                حیاتت 
                                                بی 
                                                صدا 
                                                بمیری 
                                                ساکت؟
 
                                    
                                
                                                هم 
                                                من 
                                                    و 
                                                هم 
                                                تو 
                                                تو 
                                                مسیره 
                                                بنبست
 
                                    
                                
                                                مسافر 
                                                زمان 
                                                    و 
                                                خیال 
                                                تا 
                                                لحظه 
                                                    ی 
                                                خفتن
 
                                    
                                
                                                بازدید 
                                                تمام 
                                                عمرت 
                                                ظرف 
                                                یه 
                                                چشمک
 
                                    
                                
                                                چشیدم 
                                                از 
                                                این 
                                                کره 
                                                    ی 
                                                دَوَران 
                                                طعم 
                                                قسمت
 
                                    
                                
                                                پلکات 
                                                کیپه 
                                                همه 
                                                ولی 
                                                چش 
                                                دلت 
                                                باز
 
                                    
                                
                                                تک 
                                                لحظهای 
                                                آشکاراس 
                                                هر 
                                                چی 
                                                راز
 
                                    
                                
                                                میبینی 
                                                که 
                                                هر 
                                                چی 
                                                ورد 
                                                رو 
                                                لب 
                                                نشسته 
                                                بود
 
                                    
                                
                                                آتش 
                                                ابد 
                                                یا 
                                                بهشت 
                                                به 
                                                اون 
                                                وابسته 
                                                بود
 
                                    
                                
                                                کتابه 
                                                قصّه 
                                                بود 
                                                ریشه 
                                                ای 
                                                توی 
                                                حق 
                                                نداشت
 
                                    
                                
                                                باغبان 
                                                بی 
                                                وقفه 
                                                تو 
                                                مغزا 
                                                علف 
                                                هرزه 
                                                کاشت
 
                                    
                                
                                                ساقه 
                                                    ی 
                                                جوونش 
                                                شده 
                                                درختی 
                                                تنومند
 
                                    
                                
                                                برگاش 
                                                با 
                                                تنفسی 
                                                خفه، 
                                                زمینو 
                                                در 
                                                بند
 
                                    
                                
                                                آه 
                                                ریشه 
                                                    ی 
                                                یه 
                                                سری 
                                                سنّتها 
                                                رو 
                                                باید 
                                                کند
 
                                    
                                
                                                وگرنه 
                                                کل 
                                                عمرت 
                                                تو 
                                                یه 
                                                خواب 
                                                ناخودآگاه 
                                                سپری 
                                                میشه
 
                                    
                                
                                                    و 
                                                هیچ 
                                                وقت 
                                                هم 
                                                بیدار 
                                                نمیشی
 
                                    
                                
                                                تنها 
                                                کسی 
                                                هم 
                                                که 
                                                میتونه 
                                                این 
                                                کارو 
                                                بکنه 
                                                خودتی
 
                                    
                                
                                                بیدار 
                                                شی 
                                                    و 
                                                به 
                                                آگاهی 
                                                برسی
 
                                    
                                
                                                آه 
                                                ای 
                                                کاشای 
                                                کاش 
                                                از 
                                                این 
                                                خواب 
                                                بپّرم
 
                                    
                                
                                                ریشهٔ 
                                                هزار 
                                                سالشو 
                                                با 
                                                دستام 
                                                بکّنم
 
                                    
                                
                                                ایست 
                                                قلب 
                                                    و 
                                                رکود 
                                                خون 
                                                توی 
                                                رگهام
 
                                    
                                
                                                شده 
                                                باعثه 
                                                خفگی، 
                                                مانعه 
                                                شیوع 
                                                حرفام
 
                                    
                                
                                                همه 
                                                چی 
                                                سیاه، 
                                                صدا 
                                                    و 
                                                سیما 
                                                قطع
 
                                    
                                
                                                فوّاره 
                                                خونه 
                                                مچم 
                                                پایان 
                                                    و 
                                                بدنم 
                                                سرد
 
                                    
                                
                                                بعد 
                                                از 
                                                غسل 
                                                    و 
                                                دعا، 
                                                کفن 
                                                سفید 
                                                    و 
                                                پاک
 
                                    
                                
                                                مثل 
                                                پیله 
                                                ابریشمی 
                                                خفه 
                                                به 
                                                زیره 
                                                خاک
 
                                    
                                
                                                از 
                                                زمان 
                                                بی 
                                                زبونیا 
                                                لباتو 
                                                دوختن
 
                                    
                                
                                                آزادی 
                                                من 
                                                    و 
                                                تو 
                                                رو 
                                                به 
                                                طمع 
                                                فروختن
 
                                    
                                
                                                اگه 
                                                نباشم 
                                                مدیره 
                                                روح 
                                                    و 
                                                نفس 
                                                خودم
 
                                    
                                
                                                زندگی 
                                                بی 
                                                دلیل، 
                                                نداره 
                                                فایده 
                                                بدن
 
                                    
                                
                                                اگه 
                                                روزی 
                                                زمانی 
                                                بخوان 
                                                با 
                                                خنجر
 
                                    
                                
                                                بگیرن 
                                                سخنم 
                                                    و 
                                                جای 
                                                پاهام 
                                                رو 
                                                از 
                                                من
 
                                    
                                
                                                با 
                                                ضربات 
                                                قطرات 
                                                خونم 
                                                رو 
                                                جدول
 
                                    
                                
                                                میگم 
                                                قصه 
                                                    ی 
                                                زندگیمو 
                                                تا 
                                                پایان 
                                                از 
                                                اول
 
                                    
                                
                                                میکارم 
                                                بذره 
                                                دلمو 
                                                توی 
                                                دشت 
                                                فکرا
 
                                    
                                
                                                از 
                                                جوی 
                                                خونم 
                                                میکنم 
                                                اون 
                                                جوونه 
                                                سیراب
 
                                    
                                
                                                آه، 
                                                اون 
                                                جوونه 
                                                سیراب 
                                                آه، 
                                                اون 
                                                جوونه 
                                                سیراب
 
                                    
                                
                                                از 
                                                جوی 
                                                خونم 
                                                میکنم 
                                                اون 
                                                جوونه 
                                                سیراب
 
                                    
                                
                                                آه 
                                                عرفان 
                                                پایدار 
                                                آه 
                                                پایدار 
                                                همیشگی 
                                                آه 
                                                عرفان 
                                                پایدار 
                                                آه 
                                                پایدار 
                                                خدافظی
 
                                    
                                
                            1 Enekas
2 Lorazpam Intro (Skit)
3 Ghahveye Talkh (feat. Nona)
4 Gaahi (feat. Sami Beigi)
5 Khodafezi (feat. Nona)
6 Khooneye Madarbozorgeh (feat. Taham)
7 Chi Migi (feat. Taham & Ali Gdaal)
8 Alefba (feat. Cornellaa)
9 Mosafer
10 Rahe Man 2 (feat. Ali Gdaal & Cornellaa)
11 Almas (feat. Khashayar, Behzad Leito & Paya)
12 Lorazpam (feat. Cornellaa)
13 Barnameh (feat. Sijal & Behzad Leito)
14 Khodafezi (Afx Mix) [feat. Nona]
15 Virus (feat. Ali Gdaal)
Внимание! Не стесняйтесь оставлять отзывы.