Lyrics Lalehzaar - Ebi
همین
فردا
باید
برم
لالهزار،
دلم
واسه
حال
و
هواش
لک
زده
حالا
شیره
رو
کاشی
کاری
دیگه،
لابد
پیر
شده
حتما
عینک
زده
لابد
بچهها
تووی
پس
کوچههاش،
بازم
فیلمای
جفتی
طاق
میزنن
نئونهای
رو
سر
درِ
سینما،
هنوز
مثلِ
رنگینکمون
روشنان
هنوز
تو
تئاترای
اونجا
میشه،
نشست
و
پیِسهای
بیپرده
دید
میشه
گاهی
وقتا
تووی
کافههاش،
صدای
خوشِ
شاملو
رو
شنید
میدونم
که
توو
دودِ
اون
کافهها،
هنو
پچپچ
مردنِ
تختیه
هنوزم
یکی
داره
جار
میزنه،
که
چهارشنبهها
روزِ
خوشبختیه
نگو
راه
دوره
نگو
چاره
نیست،
چمدونِ
دلتنگیامو
بیار
نگو
اون
خیابون
دیگه
دود
شد،
همین
فردا
باید
برم
لالهزار
مگه
میشه
رویا
رو
از
ما
گرفت،
مگه
میشه
این
آرزوها
رو
کشت
گذشته
گذشته
ولی
بعد
از
این،
نگو
میشه
آیندهٔ
ما
رو
کشت
همین
فردا
باید
برم
لالهزار،
جوونیم
تووی
اون
خیابون
گذشت
همه
عمرمون
تووی
آتیش
بود،
کی
گفته
کی
گفته
که
آسون
گذشت
کی
گفته
کسی
ما
رو
مثل
یه
مشق،
تووی
دفترِ
روزگار
خط
نزد
کی
گفته
یه
تقویم
نفرین
شده،
به
دنیای
ما
رنگِ
وحشت
نزد
منو
از
دلِ
اون
خیابون
بپرس،
منو
از
همون
خاطراتِ
عزیز
از
اون
روزگاری
که
خوشبختی
رو
میشد
دید
تووی
استکان
روی
میز
منو
از
صدای
پُر
از
سرخوشیم
توو
قبل
از
هجومِ
شب
و
عربده
منو
از
همون
لالهزاری
بپرس
که
دل
واسهٔ
دیدنش
لک
زده
نگو
راه
دوره
نگو
چاره
نیست،
چمدونِ
دلتنگیامو
بیار
نگو
اون
خیابون
دیگه
دود
شد،
همین
فردا
باید
برم
لالهزار
مگه
میشه
رویا
رو
از
ما
گرفت،
مگه
میشه
این
آرزوها
رو
کشت
گذشته
گذشته
ولی
بعد
از
این،
نگو
میشه
آیندهٔ
ما
رو
کشت
Attention! Feel free to leave feedback.