Lyrics Adamizad - E p i c u r e , Sepehr Khalse
من
همیشه
مشتم
گِره
است
واسه
کوبوندن
به
افکاری
که
مستعمره
است
یه
عقیده
که
منو
گرفته
محکم
به
دست
اومد
قانونای
ذهنمو
کلاً
شکست
این
دنیا
آخرش
آسمونه
که
کردش
مجاز
ولی
نمیدونم
مغز
خودم
سقفش
کجاست
واسه
همین
هر
چی
رفتم
چشامو
آخری
ندید
دارم
هر
روز
میرسم
به
باوری
جدید
آسمونِ
هفتم
سقف
مغز
منه
معنیِ
پرواز
کردن
و
دفنِ
تَنه
خدا
توو
خودِ
منه
پَ
باید
پُله
رو
بسازم
برم
به
سمتش
یعنی
خودمو
بشناسم
اینا
مطلق
درست
نیست
اصلاً
گیرم
فرضه
ولی
نمیتونم
آزادیمو
نبینم
یه
لحظه
هه،
آره
این
طبیعت
مغزه
زندونی
کردنش
یه
خریت
محضه
حالا
روزی
میاد
که
میشه
این
طبیعت
بلیط
روزی
که
همه
جا
تاره
و
هیچ
حقیقتی
نیست
مردم
همه
چی
دارن
ولی
هستن
خَف
واسه
خریدن
اختیار
بستن
صف
آسمون
دوره
آدما
یه
بَطن
جدان
تشنن
و
دنبال
یه
قطره
خُدان
مغزا
قفله
یه
نوع
سیاه
چالیه
که
کلیدش
دست
آشغالای
لیار
ساییه
ملت
حشری،
نبینم
پکری
نبینم
از
این
که
ساکتی
سودی
نبری
تو
که
بلدی،
تو
که
اهل
فراری
دنبال
سوژه
خنده،
یا
پی
دَدَری
موضع
نگیر
اینا
بحثِ
کلنجار
نی
ببین
سفره
پهنه
همه
میخوان
نفع
ببرن
آنی
حتی
تو
که
میگی
مدافعِ
حقوق
بشری
فک
میکنی
بالاتری
از
یه
بچه
سرطانی
اینجا
همه
میگن
همه
فن
حریفن
ولی
هر
جا
مفت
باشه
همه
دَم
در
ردیفن
به
همچین
آدمایی
آزادی
حرومه
اگه
پاش
برسه
میخورنت
کمِ
کم
ولیکن
اگه
انتخابت
اینه
بدون
بیخوده
عقیدت
همه
یِ
اینا
رو
یه
روز
میکُشه
طبیعت
پس
اگه
اسلحه
رفت
صاف
رو
شقیقت
بگو
من
تسلیمِ
هیچی
نیستم
جز
حقیقت
امروز
تصویر
یه
بچه
ای
رو
دیدم
چیزی
نبود
جز
نور
توو
نگاهش
وقتی
از
آسمون
گلوله
میبارید
گلی
که
رو
خاک
خون
خونه
داره
تو
هم
سرو
بزار
خوب
رو
بالش
آدمیزاد
میره
زود
چون
یادش
توو
این
بطریا
حسو
خفه
کن
اسکناسا
رو
دود
کن
آره
اینا
داداشتو
کشتن
دادن
خنجرو
توو
دستت
فریاد
نزن
نکن
حنجرتو
خسته
گوش
بده
داره
زِمزمه
میکنه
خدا
اون
بالا
نی
همینجا
نشسته
دلتو
نکنی
خوش
به
نگاهِ
این
زندگی
که
همه
پشت
چِشاته
کلید
همه
چی
شروع
أ
درونه
دونه
دونه
بکن
قفلا
رو
بازش
دونه
دونه
بکن
قفلا
رو
بازش
Attention! Feel free to leave feedback.