paroles de chanson Panahandeh (Refugee) - Kourosh Yaghmaei
وقتی
که
آسمون
شهر
سقف
کوتاهی
باشه
خوش
ترین
لحظه
هامون
گذر
آهی
باشه
با
چه
شوقی
ما
به
شب
وعده
فردا
رو
بدیم
راز
رودی
که
نرفت
رو
به
دریا
رو
بگیم
توی
باغچه
گل
نمونده
همه
فصلها
پاییزه
تا
میاد
اسم
بهار
همه
برگها
میریزه
پر
پروانه
شعرم
توی
آخرین
غزل
سوخت
پای
شب
مفتاد
و
غمگین
چشماشو
به
دست
من
دوخت
پای
دیوار
شکسته
واسه
این
مردم
دلتنگ
بزنم
ساز
نه
یه
شعری
نه
یه
آهنگ
همه
دلتنگ
همه
دلتنگ
نه
یه
شوقی
به
گلهای
رنگ
پریده
بزنم
رنگ...
وقتی
که
آسمون
شهر
سقف
کوتاهی
باشه
خوش
ترین
لحظه
هامون
گذر
آهی
باشه
با
چه
شوقی
ما
به
شب
وعده
فردا
رو
بدیم
شب
تار
و
بی
چراغ
کوره
راهی
رو
بریم
توی
باغچه
گل
نمونده
همه
فصلها
پاییزه
تا
میاد
اسم
بهار
همه
برگها
میریزه
پر
پروانه
شعرم
توی
آخرین
غزل
سوخت
پای
شب
مفتاد
و
غمگین
چشماشو
به
دست
من
دوخت
نه
دیگه
شوقی
نمونده
واسه
این
مردم
دلتنگ
بزنم
ساز
نه
یه
شعری
نه
یه
آهنگ
همه
دلتنگ
همه
دلتنگ
نه
یه
شوقی
به
گلهای
رنگ
پریده
بزنم
رنگ...
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.