paroles de chanson Khial, Chahargah Tasnif - Salar Aghili
وه
که
جدا
نمی
شود
نقش
تو
از
خیال
من
تا
چه
شود
به
عاقبت
در
طلب
تو
حال
من
پرتو
نور
روی
تو
هر
نفسی
به
هر
کسی
می
رسد
و
نمی
رسد
نوبت
اتصال
من
خاطر
تو
به
خون
من
رغبت
اگر
چنین
کند
هم
به
مراد
دل
رسد
خاطر
بدسگال
من
برگذری
و
ننگری
بازنگر
که
بگذرد
فقر
من
فقر
من
و
غنای
تو
جور
تو
و
احتمال
من
وه
که
جدا
نمی
شود
نقش
تو
از
خیال
من
تا
چه
شود
به
عاقبت
در
طلب
تو
حال
من
ای
که
شمشیر
جفا
بر
سر
ما
آخته
ای
ای
که
شمشیر
جفا
بر
سر
ما,
بر
سر
ما
آخته
ای
دشمن
از
دوست
دشمن
از
دوست
ندانسته
و
نشناخته
ای
تا
شکاری
ز
کمند
سر
زلفت
نجهد
ز
ابروان
و
مژگان
تیر
و
کمان
ساخته
ای
ماه
و
خورشید
و
پری
و
آدمی
در
نظرت
همه
هیچند
همه
هیچند
که
سر
بر
همه
افراخته
ای
با
همه
جلوه
طاووس
و
خرامیدن
کبک
عیبت
آنست
که
بی
مهرتر
از
فاخته
ای
بیم
ماتست
در
این
بازی
بیهوده
مرا
چه
کنم
دست
تو
بردی
که
دغل
باخته
ای
چه
کنم
دست
تو
بردی
که
دغل
باخته
ای
چه
کنم
دست
تو
بردی
که
دغل
باخته
ای
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.