Viguen - Dou Kabootar paroles de chanson

paroles de chanson Dou Kabootar - Viguen



روزی من و تو ای جان همچون کبوترها
سر نهادیم با هم در بستر پرها
پرگشاده همرهِ مرغانِ خوش آواز
گه به کوهستان و گه به صحرا در پرواز
جلوه زندگی را در چشم هم میدیدیم
چون به شب میرسیدیم کنار هم می آرمیدیم
تا نسیمی میوزید آشیانه میلرزید
ما ز بیم جان خود بر سر هم پر میکشیدیم
اکنون از هم روگردانیم، نه من نه تو نمیدانیم
چون شد که آشنا گشتیم، روز دگر جدا گشتیم
هرکس که دلدار مرا از من جدا کرد ای خدا
خواهم بسوزانی دلش، سازی ز دلدارش جدا
اکنون از هم روگردانیم، نه من نه او نمیدانیم
چه شد که آشنا گشتیم، روز دگر جدا گشتیم
هرکس که دلدار مرا از من جدا کرد ای خدا
خواهم بسوزانی دلش، سازی ز دلدارش جدا
اکنون از هم روگردانیم، نه من نه او نمیدانیم
چه شد که آشنا گشتیم، روز دگر جدا گشتیم



Writer(s): Derderian Derderian


Viguen - 43 Viguen Golden Songs - Persian Music
Album 43 Viguen Golden Songs - Persian Music
date de sortie
10-11-2004




Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.