paroles de chanson Khastegari (Beheshteh) - Viguen
نازت
کشیدم
دیدم
سرانجام
کشیدی
دست
از
افسون
و
دلآزاری
قدم
نهادم
به
خانه
تو
که
راز
دل
تو
را
گویم
کنم
از
تو
خواستگاری
از
شکوِه
بگذر
من
بیگناهم
گرت
چندی
بیازردم
پشیمانم
اکنون
که
بر
تو
افتد
نگاهم
تو
را
بینم
اسیرِ
عشق
این
سِر
از
چشمِ
تو
خوانم
خوب
حرف
بزن
توضیح
بده
از
تمول
از
سرمایه
سرمایه
من
باشد
دلِ
من
دارم
دلی
چون
آیینه
روشن
بگو
چه
باشد
اندیشه
تو
آگه
نباشم
از
پیشه
تو
تو
میدانی
عاشقم
بود
عشقت
پیشهام
نباشد
جز
عشق
تو
به
گیتی
اندیشهام
بگو
جز
عشق
و
وفا
سخنهای
دیگری
بگو
از
سیم
و
زَرَت
نشان
و
انگشتری
مخواه
از
من
مکنت
چندان
جای
این
هدیهها
در
رهت
بخشم
سر
و
جان
[بهشته]
خونه
شخصی
داری؟
[ویگن]
خونه
دلم
مال
توست
[بهشته]
اتومبیل
سواری؟
[ویگن]
اوه
تو
باید
به
روی
چشمم
بشینی
[بهشته]
مقام؟
مقام
امن
و
میِ
بیغش
و
رفیقِ
شفیق
گرت
مدام
میسر
شود
زهی
توفیق
[بهشته]
مهریه
چی؟
[ویگن]
یک
سیر
نبات
مهرت
اگر
چه
بر
دل
نشسته
نمیخواهم
که
عمری
بینوا
مانم
با
دست
خالی
با
چشم
بسته
چگونه
پا
نهم
در
ره
خدایا
نمیتوانم
غافل
ز
گنج
عشق
و
جوانی
مشو
ای
جان
که
در
پایت
گهر
ریزم
مستم
ز
عشقت
آنسان
که
دانی
اگر
از
من
تو
جان
خواهی
ز
عشقت
نمیگریزم
من
هم
ز
عشقت
نمیگریزم
عشق
و
محبت
باشد
جهیزم
دگر
چه
گویم
از
نسیه
و
نقد
این
گفتگوها
باشد
سر
عقد
اصلا
میدونی
چیه؟
من
جز
محبت
از
تو
چیزی
نمیخوام
حالا
که
اینطور
شد
بذار
منم
بهت
بگم
که
از
تمول
بیبهره
نیستم
فقط
میخواستم
ببینم
نظر
تو
چیه
چو
دارم
اکنون
یقین
که
بر
من
دل
بستهای
سخن
میگویم
درست
تو
خوبی
وارستهای
مخور
غم
از
بهرِ
مال
مرا
باشد
سیم
و
زر
بریزم
در
پای
تو
چه
خواهی
جز
این
دگر
ز
مهرت
باشد
دل
روشن
با
توام
با
توام
تا
بود
جان
در
تن
من
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.