Текст песни 114 - Imanemun
وقتی
رفتش
بدون
دیگه
برنمگیرده
لحظه
زندگی
توو
لحظه
گاهی
شیرین
گاهی
تلخه
گاهی
آسون
گاهی
سخته
بکن
گذشته
رو
ترکش
اون
که
دستو
پاتو
بسته
خواستم
خودم
بسازم
خواستم
اون
که
دوست
دارمو
دورم
بسازم
اگه
گودن
زیره
چشمام
کوتاهه
موم
ولی
بلنده
راهم
گاهی
ام
لغزید
پام
وقتی
بدون
هراس
میرفتم
لب
تیغ
راه
بدون
هیچ
تضمین
راهو
رفتم
باز
میپرسی
چرا
من
اینجام
وقتی
رفتش
بدون
دیگه
برنمگیرده
لحظه
زندگی
تو
لحظه
گاهی
شیرین
گاهی
تلخه
گاهی
آسون
گاهی
سخته
بکن
گذشته
رو
ترکش
اون
که
دستو
پاتو
بسته
مامان
ببخش
نشدم
اون
که
میخوای
پسر
سر
به
راهت
که
شبا
خونه
میاد
چشا
تا
خود
صبح
خون
بیدار
از
نوجوونیش
خیلی
دوره
ایمانت
چون
من
رفتم
پله
ها
رو
پنج
تایی
بالا
ساختمش
هر
جور
تنهایی
تا
حلا
انوشه
نیستم
رفتم
تنهایی
تا
ماه
بودم
اولی
الان
میان
ده
تایی
باهام
اگه
کسی
غممو
ندید
چون
قایم
بودش
پشت
یه
لبخند
مریض
همیشه
تو
هم
دستمو
نگیر
هنو
هیچکسی
اون
روی
سگمو
ندیده
نه
وقتی
تا
صبح
میرم
تو
فکر
نمیره
رو
هم
یدونه
پلکم
روحم
تو
زندون
جسم
میره
یه
روز
در
به
رو
در
خلقت
وقتی
رفتش
بدون
دیگه
برنمگیرده
لحظه
زندگی
تو
لحظه
گاهی
شیرین
گاهی
تلخه
گاهی
آسون
گاهی
سخته
بکن
گذشته
رو
ترکش
اون
که
دستو
پاتو
بسته
1 Young Pacino
2 Sakhtamesh
3 Paradaxsh
4 Mitape Ghalb
5 114
6 BVK
7 Naboodam Nistam
8 Mohajer
9 Siahia
Внимание! Не стесняйтесь оставлять отзывы.