Lyrics Avaz (Dashti) - Mohammad Reza Shajarian
دل
ز
دستت
رفت
و
جان
هم
بی
دل
و
جان،
چون
کنم؟
سرّ
عشقت
آشکارا
گشت
پنهان
چون
کنم؟
دل
ز
دستت
رفت
و
جان
هم
بی
دل
و
جان،
چون
کنم؟
سرّ
عشقت
آشکارا
گشت
پنهان
چون
کنم؟
هرکَسم
گوید
که
درمانی
کنم
درد
را
چون
به
دردت
دائماً
مشغول
درمان
چون
کنم؟
چون
خروشم
بشنود
هر
بی
خبر
گوید
خموش!
می
تپد
دل
در
برَم
می
سوزدم
جان
چون
کنم؟
می
تپد
دل
در
برَم
می
سوزدم
جان
چون
کنم؟
دل
از
من
برد
و
رویْ
از
من
نهان
کرد
خدا
را
با
که
این
بازی
توان
کرد؟!
شب
تنهایی
ام
در
قصد
جان
بود
خیالش
لطف
های
بی
کران
کرد
صبا
گر
چاره
داری
چاره
داری
وقت
غم
هست
که
درد
اشتیاقم
قصد
جان
کرد
(پایان)
Attention! Feel free to leave feedback.