paroles de chanson Ab Talab Nakardeh - Parvaz Homay
از
باغا
میبرند
چراغانیت
کنند
تا
کاج
جشن
های
زمستانیت
کنند
از
باغ
میبرند
چراغانیت
کنند
تا
کاج
جشن
های
زمستانیت
کنند
پوشانده
اند
صبح
تو
را
ابرهای
تار
تنها
به
این
بهانه
که
بارانیت
کنند
ای
گل
گمان
مبر
به
شب
جشن
میروی
شاید
به
خاک
مرده
ای
ارزانیت
کنند
یوسف
یوسف
به
این
رها
شدن
از
چاه
دل
مبند
این
بار
میبرند
که
زندانیت
کنند
ها
ها
ها
ای
ای
آه
آه
یک
نقطه
بیش
فرق
رجیم
و
رحیم
نیست
یک
نقطه
بیش
فرق
رجیم
و
رحیم
نیست
از
نقطه
ای
بترس
که
شیطانیت
کند
آه
آه
آه
آب
طلب
نکرده
همیشه
مراد
نیست
آب
طلب
نکرده
همیشه
مراد
نیست
گاهی
بهانه
ایست
که
قربانیت
کنند
آه
...
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.