paroles de chanson Bahar - Rez
اون
بالا
بود
با
خودش
آگاه
از
هر
چی
می
گذشت
دورش
وصل
به
جریان
حسابی
فاز
می
داد
باطری
هاشو
می
کرد
پُرِش
سوال
زیاده
جوابا
پیشه
اونه
وقتی
اون
جاست
اینو
خودش
می
دونه
شکل
دایره
پُر
بار،
مثال
دونه
خاک،
خیال،
خواب
برگشت
توی
خونه
از
جاش
پا
شد
دو
تا
ورق،
تا
شد
رفت
تو
جیب
بعد
پوشید
جفت
کفش
هاشو
همه
بند
می
بستن
اون
باز
کرد
بنداشو
رها
شد
در
وا
شد
زد
لَش،
توی
خیابون
یه
جوری
بود
انگاری
همین
امروز
مهمونه،
حیرون
همه
دنبال
ریختن
خون
آویزون،
هووون
به
این
تنِ
حیوون
می
دید،
جا
اینکه
نگاه
کنه
می
خوند،
تا
یکی
رو
آگاه
کنه
می
خوند،
تا
یکی
رو
به
راه
کنه
از
خارش
گذشت
وقتی
فهمید
بابا
گُله
میدونست
بهار
تو
راهه
چه
اون
باشه،
یا
نه
زندگی
تو
لحظه،
مُکاشفانه
ست
دلش
پُره،
رفتارش
عاقلانه
ست
دنیا،
فانی
اون
جاودانه
ست
(جاودانه
ست)
(زنده
باد
بهار)
(زنده
باد
بهار)
زنده
باد
بهار
Attention! N'hésitez pas à laisser des commentaires.