Lyrics Farr E Izadi - Rez
اهریمن
و
پلیدی،
لشکر
انگره
سرزمین
تاریک،
سیاهه
منظره
ندا
میآد
نبرد
آخره
لباس
رزم
رو
تنه
، خبر
کنید
همه
فریاد
عدالت
گلوی
کاوه
با
پُتک
میکوبه
بیدار
کنه
هر
کی
خوابه
ضحاک
تو
قصر
ماراش
میخورن
مغز
تلفاتش
هر
روز
، دو
تا
دونه
سرِ
سبز
بدیم
دست
بشیم
زنجیر
تووی
صف
مثل
قبل
ظلم
کرده
بیداد
، شر
رد
کرده
مرز
با
پای
پیاده
یا
سوار
رویِ
اسب
مثل
رود
جاری
بشیم
، فرش
روی
دشت
دسته
دسته
دسته
، دونه
دونه
دون
جمعیت
جمع
میشن
توویِ
میدون
شورِ
اتحاد
، همراه
مهر
ایزد
گرز
گاو
سر
رو
میبره
بالا
آفریدون
وقتی
نور
تاریکی
میدرید
وقتی
سیاهی
وقت
میخرید
عرصه
برا
هر
دو
صاف
بود
اونی
می
برد
که
از
اون
یکی
بالاتر
میپرید
این
جنگ
بوده
اول
عزل
ادامه
داره
تا
ته
ابد
ما
رو
تیغ
تعادل
قدم
می
زنیم
با
من
بیا
به
همراه
فرّ
ایزدی
نور
چوب
دست
و
برق
شمشیر
دود
و
مرگ
و
نفرین،
سحر
تحمیق
نیروها
توو
نبرد
هر
دو
درگیر
اژدهاک
زمین
گیر
به
اذن
تقدیر
توی
ضعف
و
اندوه
گفت
به
فریدون
منو
بکُش
آزادم
بکن
از
این
زندون
دیده
بودم
تووی
خواب
، تو
میرسی
از
راه
پایان
منم
اینه
که
همین
جا
بشم
تباه
جواب
داد
فریدون
، ریخته
شد
این
همه
خون
نه
ابراز
ندامت
نه
هستی
پشیمون
میگیرم
جونتو
، مثل
حیوون
میکِشمت
رو
زمین
میکنمت
آویزون
ندا
اومد
از
غیب
دست
نگه
دار
پلیدی
پخش
میشه
بعد
مرگ
ضحاک
بکِشش
به
زنجیر
ببندش
دربند
بسپارش
دلِ
کوه
، میون
دماوند
وقتی
نور
تاریکی
میدرید
وقتی
سیاهی
وقت
میخرید
عرصه
برا
هر
دو
صاف
بود
اونی
می
برد
که
از
اون
یکی
بالاتر
میپرید
این
جنگ
بوده
اول
عزل
ادامه
داره
تا
ته
ابد
ما
رو
تیغ
تعادل
قدم
می
زنیم
با
من
بیا
به
همراه
فرّ
ایزدی
وقتی
نور
تاریکی
میدرید
وقتی
سیاهی
وقت
میخرید
عرصه
برا
هر
دو
صاف
بود
اونی
می
برد
که
از
اون
یکی
بالاتر
میپرید
این
جنگ
بوده
اول
عزل
ادامه
داره
تا
ته
ابد
ما
رو
تیغ
تعادل
قدم
می
زنیم
با
من
بیا
به
همراه
فرّ
ایزدی
Attention! Feel free to leave feedback.