Lyrics Atashi dar Neyestan - Shahram Nazeri
یک
شب
آتش
در
نیستانی
فتاد
سوخت
چون
اشکی
که
بر
جانی
فتاد
شعله
تا
سرگرم
کار
خویش
شد
هر
نی
ای
شمع
مزار
خویش
شد
نی
به
آتش
گفت:
کاین
آشوب
چیست؟
مر
تو
را
زین
سوختن
مطلوب
چیست؟
گفت
آتش
بی
سبب
نفروختم
دعوی
بی
معنی
ات
را
سوختم
زانکه
می
گفتی
نیم
با
صد
نمود
همچنان
در
بند
خود
بودی
که
بود
با
چنين
دعوي
چرا
اي
كم
عيار
برگ
خود
ميساختي
هر
نو
بهار
مرد
را
دردی
اگر
باشد
خوش
است
درد
بی
دردی
علاجش
آتش
است
Attention! Feel free to leave feedback.