Lyrics Ta Yeja - Mahyar , Daniyal , Shayea
تا
یه
جایی
زوری
میخندی
تا
یه
جا
صحیحی
و
سالمی
و
صاف
تا
یه
جا
یادت
میمونه
جای
چی
کجاست
تا
یه
جا
شق
و
رقی
قشنگی
تا
یه
جا
کاسبیته
پاس
تا
یه
جایی
داری
حوصلشو
سر
و
صورتتو
مرتب
کنی
جلو
آینه
تا
یه
جایی
داری
حالِ
محبتو
به
اون
که
هر
روزِ
زندگی
تو
رو
گاییده
یه
روزی
میرسه
میرسی
به
سی
میرسی
به
چهل
، دیگه
نمیکِشی
سرتو
میگیری
زیرِ
شیر
میشی
یه
چی
جنسِ
بی
کسی
سیاه
میشه
لبایِ
صورتی
هممون
هممون
وایمیسه
قلبِ
زیرِ
یقمون
هممون
دلمون
تنگ
میشه
برا
دیگِ
سمنو
برا
آشای
خاله
برا
ته
چینِ
زن
عمو
تا
میتونی
مامانو
ببین
تا
میتونی
کیسه
رو
از
دستِ
بابا
بگیر
به
رفیقت
بگو
داداششی
حداقل
شبی
ده
دیقه
رو
با
خدا
بشین
زیرِ
دوش
لذت
ببر
بارون
که
میاد
بوش
لذت
ببر
کنتور
که
نمیندازه
بیشتر
بخند
دیر
میفهمی
بهترین
دوران
مدرسست
و
بهترین
ساندویچای
پر
کالباساست
تنها
اسلحه
ی
صلح
تفنگ
آب
پاشاست
دیر
میفهمی
موفق
نمیشی
صرفا
چون
نمره
هات
توو
درسات
بالاست
دیر
میفهمی
زندگی
نکردی
و
شیش
دنگِ
حواست
به
چی
میشه
ها
بوده
دیر
میفهمی
قبل
و
بعد
کشکه
همین
لحظه
هم
بارِ
گنجِ
قارونه
تا
یه
جایی
زوری
میخندی
ولی
همین
خنده
هات
اشکن
به
مو
میرسه
پاره
هم
میشه
همه
شنبه
ها
رفتن
آدما
چقد
عزیز
میشن
وقتی
که
قابِ
عکس
شن
عجب
رسمِ
تلخی
منم
میخوام
یه
قابِ
عکس
شم
دیگه
نمیترسم
قلبم
جا
بزنه
جاش
یه
سنگه
دیگه
نمیترسم
سیاه
بره
چشام
یهو
تار
شه
صحنه
دیگه
یادم
نی
کی
اصاً
دلمو
کجا
شکسته
عجله
داره
دیرشه
روحم
میخواد
جدا
شه
از
جسم
تا
یه
جاهایی
شیشه
نمیشکنه
کنارِ
سنگ
تا
یه
جاهایی
بهت
میگه
همه
جوره
کنارتم
از
یه
جایی
به
بعد
خودتی
و
خودت
تا
یه
جایی
خانواده
میرسن
به
داد
هم
تا
یه
جایی
صبحا
که
پا
میشی
یادته
کارات
تا
یه
جایی
درِ
کون
رفیقی
تا
یه
جایی
به
خاطر
مامان
چشایِ
سرختو
قایم
میکنی
خونه
نمیری
یه
جایی
میرسی
به
بی
حسی
محض
جوونیتو
میدویی
و
میرسی
به
شصت
میمونه
دستت
زیرِ
سنگ
میشه
قلبت
رنگش
تیره
تر
یادش
بخیر
اون
صداهای
تووی
کوچه
ها
موشکای
کاغذی
که
میرفت
توو
جوبِ
آب
سکه
های
ده
تومنی
که
میشد
یه
نونِ
داغ
حیاط
و
هندونه
های
خنکِ
تووی
آب
هی
، یه
وقتایی
دلش
تنگه
آدم
یادِ
بچگیاشو
میکنه
قلبِ
آدم
یاد
شکستن
شیشه
ها
با
توپِ
فوتبال
دوییدنِ
بی
دلیلِ
بعدِ
زنگِ
آخر
اگه
بذاری
دنیا
امیدو
بگیره
ازت
جوابِ
همه
آرزو
ها
که
چیه
فقط
وقتی
زمان
یه
چیزیه
که
نمیره
عقب
پس
تا
میتونی
مادرتو
بگیرش
بغل
چون
دلت
میمیره
از
یه
جایی
به
بعد
از
یه
جایی
به
بعد
باید
بپایی
به
در
چون
عزیزات
توو
قابِ
اعلامیه
ان
دیگه
کسی
نی
برات
بریزه
یه
چایی
تلخ
از
یه
جایی
دیگه
نمیشناسی
خودتو
از
یه
جایی
به
بعد
خودتو
جا
میذاری
از
یه
جایی
دیگه
میبازی
خودتو
نفستو
خاموش
میکنی
توو
جاسیگاری
تا
یه
جایی
زوری
میخندی
ولی
همین
خنده
هات
اشکن
به
مو
میرسه
پاره
هم
میشه
همه
شنبه
ها
رفتن
آدما
چقد
عزیز
میشن
وقتی
که
قابِ
عکس
شن
عجب
رسمِ
تلخی
منم
میخوام
یه
قابِ
عکس
شم
دیگه
نمیترسم
قلبم
جا
بزنه
جاش
یه
سنگه
دیگه
نمیترسم
سیاه
بره
چشام
یهو
تار
شه
صحنه
دیگه
یادم
نی
کی
اصاً
دلمو
کجا
شکسته
عجله
داره
دیرشه
روحم
میخواد
جدا
شه
از
جسم
Attention! Feel free to leave feedback.